معنی نبوغ و شخصیت

حل جدول

نبوغ و شخصیت

اثری از امیل لودویک


آزادی، دیانا، نبوغ و شخصیت

اثری از امیل لودویک


آزادی ، دیانا ، نبوغ و شخصیت

اثری از امیل لودویک


نبوغ مسیحیت

اثری از شاتوبریان

لغت نامه دهخدا

نبوغ

نبوغ. [ن ُ] (ع مص) نبغ. رجوع به نبغ شود. || آشکارا شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ظاهر و آشکار گردیدن. (آنندراج). || شاعر خوب شدن و عالم جید گشتن. (فرهنگ نظام). || آدم فوق العاده گشتن در دانش و هنر، و این معنی جدیداست. (فرهنگ نظام). || (اِمص) نابغگی. (یادداشت مؤلف). || در تداول، هوش سرشار. استعداد فوق العاده. در تمام معانی رجوع به نبغ شود.


شخصیت

شخصیت. [ش َصی ی َ] (ع مص جعلی، اِمص) شرافت. رفعت. بزرگواری. مرتبه و درجه. (ناظم الاطباء). || صاحب وجودی. وجود. منش. || ملاطفت. || نجابت. (ناظم الاطباء). || (اِ) در اصطلاح روانشناسی، شخصیت یا منش عبارت از مجموع نفسانیات (احساسات، افکار، عواطف و...) هر کسی است که برای هر شخصیت دو رکن است: یکی وحدت و دیگری هویت. وحدت هرکسی ازاین جهت است که نفسانیاتش سلسله ٔ واحدی را تشکیل میدهند و او میتواند چندین معنی را با یک عمل ذهنی با هم مقایسه و مقابله نماید... هویت از این رو است که وحدت مزبور در طول زمان محفوظ میماند و شخص همواره حس میکند که همان است که روز پیش یا سال پیش... بوده است یا روز و سال بعد خواهد بود. ضمناً ملتفت است که معناً و اخلاقاً از دیگر همنوعان متمایز میباشد همچنان که از جهت خصوصیات جسمانی با آنها فرق دارد. و ازجمله عوامل نفسانی که شخصیت را تشکیل میدهد، پاره ای احساسات و حافظه و تخیل و اراده است و گذشته از این محیط اجتماعی نیز در تشکیل این معنی دخالت مهمی دارد و تعقل ذات را تسهیل مینماید. شخصیت از لحاظ فلسفی، بدین گونه مورد گفتگو است که تعقلی که هرکس از ذات خویش دارد آیا با حقیقتی منطبق هست یا نیست به عبارت دیگر حقیقت «وجود» چیست قطع نظر از ظواهر احوال. (از روانشناسی چ سیاسی ص 484). شخصیت از لحاظ حقوقی واخلاقی در این مورد بحث ارزش شخصیت و مناسبات اشخاص است با یکدیگر. (روانشناسی چ سیاسی صص 484- 486).
- شخصیت حقوقی، حالت و خصوصیت شخص حقوقی. و در حقوق جدید شخصیت حقوقی و قانونی با پیدایش شخصیت طبیعی آغاز و با از بین رفتن شخصیت طبیعی صرف نظر از نژاد و رنگ و دین و یا هر اعتبار دیگر از میان میرود و اما در سازمان اجتماعی قدیم پاره ای از بردگان از شخصیت حقوقی محروم بوده اند و اما بر طبق بسیاری از قوانین، تحقق شخصیت با تولد انسانی که قادر به حیات باشد آغاز میگردد. (از الموسوعه العربیه المیسره). رجوع به شخص حقوقی شود.


بی شخصیت

بی شخصیت. [ش َ صی ی َ] (ص مرکب) که شخصیت ندارد. رجوع به شخصیت شود.

فرهنگ عمید

نبوغ

هوشیاری، ذکاوت، جودت فکر،

مترادف و متضاد زبان فارسی

نبوغ

استعداد، دها، هوش

فرهنگ فارسی هوشیار

نبوغ

ظاهر و آشکار گردیدن، آدم فوق العاده گشتن در دانش و هنر، نابغگی، عالم جید گشتن

فرهنگ معین

نبوغ

(نُ) [ع.] (مص ل.) تیزهوش بودن، استعداد قوی داشتن.، استعداد خُلاق استثنائی و بسیار نیرومند.


شخصیت

مجموعه خ صایص باطنی و رفتارهای اجتماعی یک شخص، مجموعه خصوصیات یک انسان. [خوانش: (شَ یَّ) [ع.] (مص جع.)]

فارسی به عربی

نبوغ

ابداع، عبقری

فارسی به آلمانی

نبوغ

Genie [noun]

فرهنگ فارسی آزاد

نبوغ، نبع

نُبُوغ، نَبع، (نَبَغَ، یَنبِغُ، به تثلیث باء) استعداد فوق العاده داشتن، سرآمد بودن یا برجسته و ممتاز بودن (در علم، صنعت، فن و غیره)، آشکار شدن، ظاهر شدن، برآمدن و خارج شدن،

معادل ابجد

نبوغ و شخصیت

2464

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری